دوستی آسمان و زمین *****
آسمان : بهت عادت کردم ...
زمین : باورش شد
آسمان : کاش ، کاش .....
زمین : می خوای بر من بباری ؟؟؟
آسمان : آری !!
زمین : هسته من مال تو
آسمان : ( به فکر فرو رفت )
زمین : چرا شک داری من احساستو باور کردم حتی خودتو
آسمان : باید فکر کنم ؟!!!
زمین : من احساسمو بهت گفتم !
آسمان : احساسات زیاد خوب نیست
زمین : من احساسمو به کسی می دم که ارزش داره و درک کنه
آسمان برای همیشه دور شد
دور ، دور
زمین : حالا فهمیدم که احساسمو پای مال کردمولی اون نفهمید
اما دوباره می سازمش و دیگه به کسی نمی دم و در خود فرو می روم
چون کسی دیگر وجود ندارد
وجود
خیلی می خواد کسی وجود داشته باشه
نه وجود خارجی
وجود داخلی
آره زمین راست می گه دیگه کسی نیست
زمین : دیگه حتی آسمونم دستش به هسته من نمیرسه .....
( شاید ادامه داشت )